شب های بارانی من

ساخت وبلاگ
دیروز نگاهم سوار بر موج دریا آرام آرام به سویت می آمد تو چشم هایت رابسته و گوش به تلاطم امواج داده بودی و نگران آتشی که نکند خاموش شودگرمای آتش درونم مرا به آب انداخت تاموج دوستت دارم را روانه ات کنم تو همه ی این ها را می دانستی فقط... نوشته شده در دوشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۶ساعت 13:40 توسط عظیمی| شب های بارانی من...
ما را در سایت شب های بارانی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabhayebaraniyemano بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 11:06

دلت که میشکند سخت و سرد می شوی در کنجی مینشینی ودر تنهاییت غرق میشوی گریه می کنی پر ازدرد می شوی حرف نمیزنی وچون برگی زرد،زرد می شوی از دلت آه می کشی دیگر از کنار آن دوستش دارم راه کج میکنی عکسش را در دلت میشکنی وپر از زخم می شوی با خدایت غمگین ودردناک حرف میزنی برهمه چیز چشم میبندی ودر آرزوی مرگ میشوی اما نه میمیری ونه زنده ای نه راه پس داری ونه راه پیش دربهت مانده ای و هرروز در برزخی جدید زجر میکشی نوشته شده در یکشنبه دهم دی ۱۳۹۶ساعت 12:54 توسط عظیمی| شب های بارانی من...
ما را در سایت شب های بارانی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabhayebaraniyemano بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 11:06